جورابی به قشنگی عشق !!!
سلام گل مامان
حالت چطوره ؟؟
دلم برای تو و برای اینجا تنگ شده بود .. و برای نوشتن
امروز داشتم از دانشگاه میومدم خونه . رسیدم به ایستگاه مترو
یه دفعه یه چیزی توجهمو جلب کرد . یه جعبه کنار پله های مترو بود که توش یه عالمه جورابای بافتنی دخترونه با رنگای مختلف بود . خیلی خوشگل بودن ..
یه خانومی نشسته بود همونجا و به من که داشتم اونا رو می دیدم لبخند میزد ..
میدونی چیه خیلی خوشم میاد از کسایی که میان و حاصل دسترنج و هنر خودشونو میفروشن ، چیزی بخرم ..
به نظرم اونا خیلی شرافتمندانه تر از خیلیا دارن پول در میارن . تازه به نسبت دستباف بودنش خیلی هم ارزون میداد .
همینجوری که داشتم نگاشون میکردم یهو دلم قنج زد !! با خودم گفتم چی میشه اگه منم یه دختر کوچولو ی ناز نازی داشته باشم که تو زمستون اینا رو پاش کنم
یهو یه پسر بچه با ذوق و شوق اومد جلو و فهمیدم که پسر همون خانومه و منتظر بود تا بهش پول بدم و یکی رو بردارم
مونده بودم چه رنگی رو انتخاب کنم . سفید - قرمزش ، بیشتر توجهمو جلب کرد .
پولو دادم به پسره و به اون خانوم دوباره نگاه کردم . بهش لبخند زدم و گفتم مرسی . اونم لبخند زد و گفت : خواهش میکنم
کسی که اینقدر محتاج باشه که برای گذروندن زندگیش مجبور باشه جوراب ببافه و کنار خیابون بفروشه حتما مشکلات زیادی داره
اما ....
این مهمه که میون این همه مشکل بازم یادش نمیره که وقتی داره جنسشو میفروشه به مشتری ش لبخند بزنه !! و خوشحال باشه که یه نفر چیزی رو که اون با دستای خودش بافته ، استفاده میکنه ... این یعنی قدردانی!!!
بعد از خریدن اون یک جفت جوراب حس خیلی خوبی داشتم . پله های ایستگاه رو اومدم پایین و تو این فکر بودم که یه روزی این جورابای خوشگلو پای بچه ام میکنم حتی اگه پسر باشه !!!
امیدوارم ازشون خوشت بیاد عزیزم .. دوست دارم ..... خیلی دوست دارم