یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

یه حال خوش !

گلکم ! الان که دارم این مطالب رو می نویسم یه حس و حال خیلی قشنگ دارم ... چند روز پیش برنامه ی ماه عسل یه کسی رو آورده بود که بازیگر بود و از سرنوشتش و اتفاقاتی که براش افتاده می گفت . من اون برنامه رو ندیدم اما چون تعریفش رو شنیده بودم مشتاق شدم از اینترت دانلودش کنم . همین چند دقیقه ی پیش نشستم و فیلمش رو دیدم . گاهی بعضی حرفا خیلی ساده است . اما همون حرفای ساده آدم رو تکون میده اونقدر که نظرش راجع به همه ی چیزای اطرافش عوض میشه توی این برنامه ایشون (پیام دهکردی) یه حرف خیلی خیلی قشنگ زد . گفت زمانی که از مرگ برگشتم زندگیم عوض شد . هرکاری میخوام بکنم از کوچکترین تا بزرگترین کارها با خودم میگم: " شاید این آخرین بار ...
5 مرداد 1392

می خوام باور کنم تا آخر عمر / کنارت سالها تحویل میشه ...

امشب خوابم نمیبرد .. دلم بهونه می گرفت....نمیدونم چرا... دلم میخواست بازم بیام تو این فضای مجازی و با تو حرف بزنم! با تویی که نمیدونم کی میای ... نمیدونم دختری یا پسر ... نمیدونم اصلا میای یا نه...! با تویی که نیومده تمام ذهن منو به خودت مشغول کردی،‌ طوریکه هر شب قبل از خواب به این فکر میکنم که اگه کی بیای بهتره و هزار و یک برنامه برای اومدنت می چینم . بدون اینکه از فکرای تو سرم به کسی چیزی بگم .... بدون اینکه بدونم باید به حرف دلم گوش بدم یا به منطق مغزم ؟! به حرف دلم گوش بدم که میگه یه بچه میخوام که شب و روز رو باهاش سر کنم ...که وقت بی خوابی هاش تا صبح براش لالایی بخونم ... براش فرنی درست کنم ، غذاهای مخصو...
27 آبان 1391

سلام فرشته ی قشنگم

سلام نفس مامان گاهی وقتا دلم برای داشتنت و در آغوش کشیدنت پر میزنه ......... از الان توی اینترنت میگردم و همش برای تو عکس وسایل و لباسای خوشگلو جمع میکنم از ترس اینکه نکنه اونموقع وقت نشه .................................. !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یا حالم خوب نباشه و نتونم ... حتی اون عکسایی که می بینم خیلی خوشگله میگردم دنبال آتلیه اش و با خودم میگم یه روزی تورو می برم همون اتلیه ! میدونی مامانی اگه بخوام موضوع خونه رو بذارم کنار و برام مهم نباشه ، حتی اگه همین حالا هم اقدام کنیم برای اومدن تو ،  البته به شرطی که اومدنت طول نکشه و زودی بیای، بعد از تموم شدن درسم تو هم به دنیا میای .. آخه میدونی که درس مامانی آخر شهریو...
15 آبان 1391

روزهای ملال آور من

درسته که حرف بی ربط زیاد می زنم اما ته ته دلم ، دلم خیلی تو رو میخواد نمیدونم اگه تو نباشی چجوری زندگی کنم .. میدونی ................... بعضی وقتا میزنه به سرم که همه چی رو ول کنم و بی خیال همه چیز شم و فقط به اومدن تو فکر کنم خسته ام . نمیدونم چرا نمیدونم چرا اینقدر بی حوصله و بی رمقم از درس خوندن خسته شدم .. از کارهایی که برای خودم تراشیدم خسته شدم . اصلا نمیدونم آخرش به جایی میرسه یا نه دلم بهونه میگیره خیلی .... خیلی بهونه گیر شدم چند وقت پیش صورتم پر از جوش شده بود .. جوشهایی که هنور هم هست . دلم هم دردهای عجیب می گرفت با خودم گفتم نکنه ...... نکنه یه جوونه ی کوچیک تو دلمه ... ترسیدم .. نمیدونم خوشحال شدم یا نارا...
7 آبان 1391

حال من

سلام گل من از امروز کلاسای دانشگاه شروع شد ... ...................... نمیدونم چم شده حال و حوصله ی کاری رو ندارم واسه ی کلاس خصوصی که دارم و تصویرسازی رو دارم یاد می گیرم ،‌ همیشه خیلی انگیزه داشتم . قبل از شروع کلاس شوق و ذوق داشتم ولی الان با وجودیکه یک هفته بیکار بودم و می تونستم کار کنم برای کلاس فردام اما اصلا حالشو نداشتم . دوست دارم فقط یه زمان باشه که هیچ کاری نداشته باشم با خیال راحت بشینم و بگم :‌آخ جون بیکارم ... اخه میدونی حتی اگه کاری نکنم باز فکر اینکه کارهایی دارم که باید انجامش بدم نمیذاره لحظه ای هم خوش باشم واسه خودم کلاس فردام رو نمیدونم برم یا نه .... دلم نمیخواست الکی کلاس خصوصی...
10 مهر 1391

نگرانیهای من

عزیز دلم دیشب یکی از اون شبایی بود که فکر کردن به تو باعث شده بود خواب از چشام بره چند ساعتی درگیر بودم و اصلا خوابم نمی برد همش داشتم به این فکر میکردم که کی باید برای اومدن تو اقدام کنیم تو یه شرایط سخت قرار گرفتیم میدونی تا الان فکر می کردم که سد اومدن تو فقط درس منه آخه نمیخوام وقتی تو میای درس داشته باشم و نتونم بهت برسم اما حالا فهمیدم که یه سد بزرگتر سر راهمونه و اون اینه که "خونه" ای که قراره بریم توش تا موقع تموم شدن درس من آماده نمیشه کاش میشد اینو دونست که هر کس چقدر طول میکشه تا باردار شه اونوقت خیلی راحت میشد برنامه ریزی کرد من بابت این موضوع خیلی نگرانم اصلا اگه برای من یا بابا در این مورد...
1 مهر 1391

دعا

عزیزم نمیدونی چقدر استرس می گیرم وقتی تو یه وبی میرم و می بینم خانمی بچه دار نمیشه یا اینکه بچه شو از دست داده .... خیلی سخته خدایا ازت خواهش میکنم بهمون کمک کن ... خدایا خواهش میکنم هر وقت بچه خواستیم بهمون بده .. یه بچه ی صحیح و سالم به خدا من نا شکری نمی کنم مامانی که میگم الان بچه نمیخوام آخه واقعا اگه کس دیگه ای هم تو شرایط ما بود همینو می گفت .... به خدا ....... وقتی میدونم که موندنم تو اینجا موقتیه و نهایتا یک سال و نیم دیگه باید از اینجا بریم .. وقتی میدونم درسم یک سال دیگه تموم میشه وقتی میدونم که اگه الان باشی نمیتونم اونطور که باید و شاید برات وقت بذارم و مجبورم تو کوچولوی نازم رو تو خونه بذارم و برم دانشگا...
1 مهر 1391

دغدغه ی این روزهای من

دلم برای اینجا تنگ شده بود برای تو هنوزم نمیدونم واقعا ..... انگار با خودم کنار نیومدم .  میدونم وجود بچه تو زندگی چقدر شیرینه . خیلللللیییییییی خیلللللللییییییییی .  خصوصا اوایلش که بچه ها خیلی شیرینن و خوردنی  اما هنوزم انگار دغدغه هایی تو ذهنمه که باعث میشه بترسم . احساس میکنم بعد از اومدن یه بچه ی قشنگ و دوست داشتنی دیگه اگه بتونمم ، نمیخوام که وقتم رو برای چیز دیگه ای جز اون بذارم . و این یعنی کنار گذاشتن همه چیز ..همه ی علایقم ، تا سالها ...  آخه من هنوز به اون مرحله ای که میخوام نرسیدم . اگه تو کاری که دوسش دارم استاد بودم غمی نداشتم . چون یه آدم که استاد یه کار باشه تو سخت ترین شرایطم ...
2 مرداد 1391