یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

دلم گرفته

سلام مامانی من نمیدونم برات چی بنویسم . از خستگیام و روزمرگیام ..... از بی حوصلگیم و بد خوابیم ..... نمیدونم نمیخوام این چیزا رو بنویسم ولی آخه به تو نگم به کی بگم ؟ نمیدونم چرا حس میکنم روزام خیلی بیهوده میگذره و تلف میشه ..... با اینکه خیلی هم بیکار نیستم اما برای انجام کارام انرژی لازمو ندارم. روزام خیلی تکرارایه خیلیییییی دلم یه تنوع میخواد . یه تنوع قشنگ و خوب ..... دلم خیلی گرفته . الان بیشتر از همیشه بهت احساس نیاز میکنم . خیلی زیاد . دلم میخواست تو بودی تا بغل بگیرمت و از غصه ی دنیا دلم خالی شه ..  کاش شرایط طور دیگه ای رقم میخورد . اما راضی هستیم به رضای خود خدا که هیچوقت بد بنده هاشو نمیخواد...
21 خرداد 1391

دایی

عزیز دلم دیروز هم تموم شد . تموم شد مثل همه ی روزای دیگه ... و شاید بعد از مدتی ،‌ علی هم از یاد خیلی ها بره . به هر حال گذر زمان فراموشی میاره ..... ولی ما هیچوقت فراموشش نمیکنیم و اصلا فراموش کردنش غیر ممکنه . دلم میخواد تو هم وقتی بزرگتر شدی بدونی که اون دایی تو بوده و هست . تنها دایی ای که داری . دوست دارم دوستش داشته باشی و دعاش کنی و مطمئن باش که اون هم تو رو خواهد دید . تمام این یک سال هر هفته رفتیم سر مزارش . بیشتر ٥ شنبه ها و گاهی هم جمعه ها . و دعاش کردیم و قرآن براش خوندیم . حتی اون یک هفته ای که نشد برم به خاطر اینکه مدینه بودم باز هم اونجا خیلی به بادش بودم و همون پنجشنبه عصر توی مسجدالنبی ،‌ براش خیل...
21 خرداد 1391

...

یکسال پیش ، این موقع هنوز زنده بودی داداشی هنوز نفس می کشیدی نفسای آخرتو یک ساعت دیگه مونده یک ساعت به ... کاش پارسال قدر این یه ساعت و میدونستیم و لا اقل تو اون ساعت آخر کنارت بودیم . کاش ...
11 خرداد 1391

اولین سالروز پر کشیدنت

باور نمیکنم انگار دارد یک سال می شود ...... یکسال از وقتی که تو برای همیشه رفتی باورم نمی شود که کمتر از ١٢ ساعت مانده به یکساله شدن روزی که تو چشمهایت را برای همیشه بستی .... اما چه می شود کرد . چه می شود کرد که تقدیر است و تغییرش ممکن نیست . چقدر تلخ بود آن روز تلخ ترین روز زندگی ام . روزی که برای آخرین بار دیدمت و رفتی و رفتنت بی بازگشت بود . وقت رفتنت تنها برایمان دست تکان دادی .... بی آنکه با خبر باشیم دیگر برنمی گردی تا لااقل آنجور که دلمان میخواهد خداحافظی کنیم . عکس تو توی کیفم با نوشته ای که پشتش بود منتظر بود تا تو برگردی و به تو تقدیم شود . گذاشتمش توی اتاقت تا وقتی آمدی ببینی . و چند دقیقه ب...
13 خرداد 1391

گفتن از دردی که دوا ندارد

دلم خیلی گرفته اونقدر که دلم میخواد همین الان بمیرم .... خیلی سخته خیلییییییی علی جان داداش گلم درد دوری از تو ودلتنگیت کم دردی نیست ............ علی کاش بودی باورم نمیشه هنوزم ...... باورم نمیشه فقط ١٠ روز مونده به یه سال به یه سالی که تو نبودی ............................................................. اشک امونمو بریده نمیتونم بنویسم برات ای کاش میدونستم که خودت میخونی ای کاش جایی بودی که میتونستم آدرسشو روی یه پاکت نامه بنویسم و برات پست کنم اما....میدونم میدونم همه ی حرفای دلمو میدونی نمیخوام غصه ی ما رو بخوری ولی دیگه طاقت ندارم علی جااااااااااااان علی خوبم چقدر دلم برات تنگ شده ...
23 خرداد 1391
1