یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

چهار ساله شدن با هم بودنمون

سلام گل مامان   امروز یا بهتره بگم دیروز (چون 6 دقیقه از ساعت 00 بامداد گذشته ) ساعت حدودا 8 صبح چهارمین سالروز عقد من و بابایی بود .  آره گل من . چهار سال پیش توی همچین روزی ( 29 تیرماه 88 مصادف با عید مبعث)  خطبه ی عقد بین من و بابایی توی حرم مطهر امام رضا(ع) جاری شد و ما شدیم زن و شوهر   یکی دو روز پیش بابا یادش بوده اما دیروز یادش رفته بود . من ساعت 9 تا 12 کلاس داشتم . قرار بود بابا بیاد دنبالم قبل از اینکه برسه دانشگاه من . رفتم از گل فروشی یه شاخه گل براش خریدم و اونم با دیدن گل یادش اومد و سورپرایز شد .. اینم عکس گل ( دسته گل نامزدی مون هم از همین گل بود )     2 ...
5 شهريور 1392

از این روزا

سلام فرشته ی آسمونی مامان دیروز اومده بودم تا مثل همیشه برات از این روزای خودم بگم .. یه کم برات نوشتم از حال و هوای این روزا اما بابا اومد خونه و .... شانس من صاف اومد پای کامپیوتر نشست . نمیخواستم هنوز این وبلاگ رو بهش نشون بدم تا وقتی که تو بیای تو دلم . اما دید و کنجکاوی کرد که بهش نشون بدم .. اما من سریع بستمش و گفتم الان نمیخواستم ببینی بابا هم بیچاره دیگه اصرار نکرد گفت باشه هروقت دوست داشتی نشونم بده ! ولی اعصابم خرد شد .. آخه این همه مدت مخفی مونده بود بعد یهو الکی رونمایی شد ... از این حرفا که بگذریم این چند روزی که گذشت سرم خیلی شلوغ بود و خییل کم خونه بودیم آخه 11 تیر عروسی پسر عمه ام بود و عمه کوچیکه هم...
16 تير 1392

کلاس عکاسی

امروز با بابایی میخوایم بریم کلاس عکاسی ثبت نام کنیم هردوتایی مون !‌  خیلی ذوق دارم مامانی میدونی چرا ؟ چون میخوام یاد بگیرم که وقتی شما اومدی ازت عکسای قشنگ قشنگ بگیرم ناز من دوست دارممممممممممممممممممممممممممم ...
2 تير 1392

24 سالم تموم شد !!

خب حالا برات بگم از تولد امسالم مامانی امسال بابایی به عنوان کادو تولد همین بلیط های مسافرت کیش رو بهم هدیه داد . البته از قبل برنامه ریزی سفر رو با هم انجام داده بودیم و دست بابایی درد نکنه که اونجا هم کلی برای خودم خرید کردم و یه جورایی همش میشه کادو تولد 26 خرداد تولدم بود و خاله جونت اینا 25 خرداد اومدن پیشمون و شب یه جشن کوچولو گرفتیم بیشتر به خاطر دل نیایش که دوست داشت کیک باشه و شمع فوت کنه   و البته اون شب خیابونها هم خیلی شلوغ بود .. و مردم تو خیابون در حال جشن گرفتن بودن به خاطر نتیجه ی انتخابات   خلاصه که مثل هر سال امسال هم کادوهای قشنگ گرفتمو از همه مهمتر اینکه 24 سالم هم تموم شد و وارد 25 شدم ...
2 تير 1392

سوغاتیهای سفر کیش برای نی نی

سلام گل مادر دیشب خوابت رو می دیدم خواب می دیدم مادر شدم ... یه دختر داشتم . ملوس و دوست داشتنی و شیرین ایشالا این خواب زودتر به واقعیت تبدیل شه عزیزکم من و بابا روز جمعه از سفر کیش برگشتیم با یه عالمه سوغاتی خوشگل برای شما که مامان جون زحمت کشیده بود و پولشو داده بود که تو سیسمونی شما بذاریم . چون نمیدونستم دختری یا پسر زیاد ریسک نمی کردم و خیلی لباس نگرفتم . اما یه عالمه عروسک خوشگل گرفتم که عکساش رو برات میذارم . جای شما خیلی خالی بود و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . بعد از ظهر رسیدیم خونه و بعد از یکی دو ساعت استراحت برای رای دادن رفتیم به نزدیکترین شعبه ای که جای خونه بود و حدود یک ساعت و نیم طول کشید . آخه صفش طولا...
28 خرداد 1392

روز پدر و روز مزد - سال 92

 عزیزکم به خاطر اینکه همیشه از مناسبتها و هدیه ها می نوشتم دوست نداشتم که این بار این مناسبت جا بمونه و دارم به یادگار ثبتش میکنم روز سوم خرداد(جمعه) مصادف با ولادت امام علی (ع) و روز پدر و مرد بود . بابا اون روز صبح امتحان داشت . ( یکی از امتحانات پایان ترمشون رو توی اون روز گذاشته بودن متاسفانه ! ) مثل همیشه دلم میخواست با دادن یه هدیه از بابا تشکر کنم به خاطر همه ی خوبی ها و مهربونی هاش . اینم هدیه ی ناقابل من بود واسه بابا :     اینم هدیه ی داخلش :   پی نوشت : // ما فردا صبح ساعت 45 : 11 پرواز داریم به مقصد کیش و ایشالا جمعه برمیگردیم جای شما رو هم حسابی خالی ...
20 خرداد 1392